کد مطلب:28595 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

حیله گری معاویه در نبرد تبلیغاتی












2388. شرح نهج البلاغة - به نقل از نقیب ابو جعفر -:معاویه در پی به میدان كشیدن و تحریك علی علیه السلام بود، شاید او از حال ابو بكر و عمر كه حقّ [ خلافت] او را غصب كرده بودند، چیزی گوید و بدین سان، رسوا شود. پس همواره با نامه پراكندن و پیك فرستادن، بر آن بود كه غافلگیرش كند تا وی در نامه ای یا با پیكی، آنچه را از ابو بكر و عمر در دل دارد، آشكار سازد و آن گاه معاویه، نزد مردم شام، آن را دستاویزی به زیان علی علیه السلام سازد و به دیگر گناهان وی، به زعم خویش، كه در باور آن مردم نشانده بود، بیفزاید.

همو بود كه نزد شامیان، علی علیه السلام را فرومایه جلوه داده بود، بدین ادّعا كه او در قتل عثمان دست داشته و كشندگانش را یاری كرده، طلحه و زبیر را كشته و عایشه را به اسارت افكنده و خون مردم بصره را بر زمین ریخته است. اكنون یك دستاویز باقی مانده بود:این كه به شامیان بقبولانَد علی علیه السلام از ابو بكر و عمر، بیزاری می جوید و آن دو را ستم پیشه و سرپیچنده از فرمان پیامبر خدا در امر خلافت می داند و بر این باور است كه آن دو زورمندانه به خلافت چنگ زدند و آن را غاصبانه از وی ربودند.

این بلای بزرگ، هم به انگیزه تباه ساختن اندیشه شامیان برای دشمنی با امام علیه السلام و هم به نیّتِ برانگیختن مردم عراق بر وی بود؛ همانان كه سپاهیان و همرازان و یاران او به شمار می رفتند؛ چرا كه ایشان، جز اندكی شیعه خاص، به پیشوایی عمر و ابو بكر نیز قائل بودند.

آن گاه كه معاویه آن نامه را با ابو مسلم خولانی همراه كرد[1]، در اندیشه بود كه علی علیه السلام را به خشم آورَد و در تنگنا افكَنَد و ناگزیرش سازد كه پس از خواندنِ عبارت های وی در یادكردِ ابو بكر و این كه او را برترینِ مسلمانان شمرده، پاسخی بنگارد كه در بردارنده طعنی به ابو بكر باشد. امّا پاسخ امام علیه السلام پیچ و تاب دار و دو پهلو بود؛ نه آشكارا آنان را ستم ورز خواند و نه از بی گناهی شان دم زد. گاه برای ایشان رحمت طلبید و گاه فرمود:«آن دو به حقّ من دست یازیدند و من، آن را به ایشان وا نهادم».

آن گاه، عمرو بن عاص، معاویه را اندرز داد كه نامه ای دیگر، سازگار با نامه نخست، بنگارد تا در آن، علی علیه السلام را برانگیزانند و به خواری افكَنَند و چنان به خشم اندازند كه وی كلامی بنگارد و آن دو، همان كلام را دستاویزی برای زشت نمودنِ چهره او و فرومایه شمردنِ آیینش سازند.

عمرو به معاویه گفت:علی مردی شتاب ورز و بی پرواست. پس هر چیز را همانند ستایش ابو بكر و عمر كه امید می ورزی او را به سخن برانگیزد، بنویس.

معاویه نامه ای نوشت. نخست قصد داشت آن را با ابو الدّرداء همراه كند؛ لیكن سرانجام آن را با ابو اُمامه باهِلی روان ساخت؛ همو كه از جمله صحابیان پیامبرصلی الله علیه وآله بود. متن آن نامه چنین است:

از بنده خدا، معاویة بن ابی سفیان، به علی بن ابی طالب.

امّا بعد؛ همانا خداوند متعال، محمّد را به پیامبریِ خویش برگزید و او را به ابلاغ وحی و شریعت، ممتاز فرمود. با او [ مردم را] از كوری نجات بخشید و از گم راهی به هدایت كشید. سپس وی را رستگار و ستوده، به پیشگاه خود برگرفت؛ همو را كه دین را ابلاغ كرده، شرك را از میان برده، و آتش فریبگری را فرو نشانده بود. پس خدایش پاداش نیك دهاد و نعمت ها و دهش های خویش را در حقّش دو چندان كُناد!

آن گاه، خداوند سبحان، یارانی به او عطا فرمود كه او را یاری و یاوری و پشتیبانی كردند و مصداق فرموده سبحان شدند:«أَشِدَّآءُ عَلَی الْكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیْنَهُمْ؛ [2] بر كافران سخت گیرنده و میان خود، مهر ورزنده». برترینِ این یاران و بلند پایه ترینشان نزد خدا و مسلمانان، خلیفه اوّل بود كه امّت را وحدت بخشید، دعوت توحیدی را سامان داد و با مرتدّان به نبرد برخاست. از پیِ او، خلیفه دوم بود كه اسلام را پیروزی بخشید و سرزمین هایی را به روی آن گشود و سرِ مشركان را فرود آورد. پس از وی، خلیفه مظلوم سوم بود كه اسلام را دامنه داد و كلمه حق را به این سو و آن سو گسترد.

آن گاه كه اسلام، قرار و استقرار یافت، تو بر آن تاختی و غائله ها برانگیختی و حیله ها پروراندی و پنهان و آشكار با آن در آویختی و توطئه ها چیدی و با آن دشمنی ها پراكندی. آن دم كه دین خدا تو را به یاری طلبید، از یاری اش فرو نشستی و آن زمان كه از تو خواست تا پیش از فروپاشی، آن را دریابی، رهایش ساختی. باری، گرفتاری مسلمانان به تو یكی و دو تا نبوده است.

تو بودی كه به ابو بكر حسد ورزیدی و با او در پیچیدی و تباه كردنش را عزم كردی. در خانه خویش نشستی و گروهی از مردم را به گم راهه كشاندی تا در بیعت با او درنگ ورزیدند. از آن پس، جانشینی عمر را نیز ناخوشایند داشتی و بر او حسد بُردی و دوران خلافتش را دراز شمردی، به قتل او خرسند گشتی و در سوگش شادمانی خود را آشكار كردی تا آن كه برای قتل فرزند او كه قاتل پدرش را كشته بود، چاره اندیشیدی.

هیچ كس بیش از تو بر عمو زاده ات عثمان حسد نورزید. زشتكاری هایش را پراكندی و نیك كرداری هایش را فرو پوشاندی. [ نخست] دین شناسی و سپس دینداری و رفتار و اندیشه اش را به طعن گرفتی و یاران و پیروان نادان خویش را ضدّ او بر انگیختی تا او را فرا چشم تو كشتند و تو نه به زبان و نه به دست، به دفاع از او برنخاستی.

تو به این هر سه، ستم راندی و در بیعت با هر یك، درنگ ورزیدی تا آن دم كه به قهر و غلبه، همانند شتری بینی مهار شده، تو را به سوی وی كشاندند. اكنون به طلب خلافت برخاسته ای و كُشندگان عثمان، وفاداران و دوستان و پیرامونیان تو گشته اند. و این است رهاورد آرزوهای نَفْس ها و گمگشتی های شهوت ها.

پس، از سرسختی دست بردار و بیهوده گری را وا گذار و كُشندگان عثمان را به ما بسپار و دیگر بار، كار خلافت را میان مسلمانان به شورا بگذار تا بر هر كه خدا از او خشنود است، اتّفاق كنند. تو را پیمانی بر گردن ما نیست و سزاوارِ آن نیستی كه از تو فرمان بَریم و ما را دل از تو خشنود نیست. برای تو و یارانت نزد من، جز شمشیر چیزی نیست. سوگند به آن كه جز او خدایی نیست، كُشندگان عثمان را، هر جا و هرگونه باشند، خواهم یافت تا آن كه ایشان را بكشم یا جانم به خدا پیوندد.

و امّا این كه همواره پیشینه خویش در اسلام و جهادهایت را منّت گذارانه به رخ می كشی، من در كلام خداوند سبحان چنین یافته ام:«یَمُنُّونَ عَلَیْكَ أَنْ أَسْلَمُواْ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَیَّ إِسْلَمَكُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْكُمْ أَنْ هَدَلكُمْ لِلْإِیمَنِ إِن كُنتُمْ صَدِقِینَ؛ [3] از این كه اسلام آورده اند، بر تو منّت می گذارند. بگو:برای اسلامتان بر من منّت مگذارید؛ بلكه خدا بدان سبب كه شما را به ایمان راه نموده، بر شما منّت می نهد، اگر راست می گویید».

اگر در حال خویش بنگری، [ آن را همان گونه می یابی كه ]من یافتم كه بیش از دیگران بر خدا منّت می نهی. پس آن جا كه منّت نهادن بر مستمندِ نیازخواه، پاداش صدقه را از میان می بَرَد، منّت گذاردن بر خدا پاداش جهاد را تباه می سازد و آن را مصداق این آیه می كند:«صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ و وَابِلٌ فَتَرَكَهُ و صَلْدًا لَّا یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْ ءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَفِرِینَ؛ [4]. سنگی است صاف كه روی آن غبار نشسته باشد؛ ناگاه بارانی تند فرو بارَد و آن سنگ را همچنان كشت ناپذیر باقی گذارَد. چنین كسان از آنچه كرده اند، سودی نمی برند، كه خدا كافران را هدایت نمی كند».

آن گاه كه این نامه همراه ابو اُمامه باهِلی به علی علیه السلام رسید، وی با او همان گونه سخن گفت كه با ابو مسلم خولانی گفته بود؛ و این پاسخ را [ كه خواهد آمد] با وی روانه ساخت. معاویه، عبارت «شتر یا حیوان نَر بینی مهار شده» را در همین نامه به كار برد، نه در نامه ای كه با ابو مسلم روانه كرده بود. در آن نامه، نه عبارت مزبور، بلكه این عبارت بود:«بر خلفا حسد ورزیدی و به ایشان ستم راندی. این را از چپ نگریستن و دشنامگویی و آه سرد كشیدن و درنگت در بیعت با خلفا دریافتیم».

البتّه بسیاری از افراد، این دو نامه را از یكدیگر باز نمی شناسند و آنچه میانشان شهرت دارد، همان نامه ابو مسلم است و این عبارت را از آنِ همان می شمارند؛ لیكن عبارت مزبور در نامه [ همراهِ] ابو امامه آمده است. آیا نمی نگری كه این عبارت در پاسخ این نامه، باز آمده؛ و اگر در نامه [ همراهِ] ابو مسلم بود، در پاسخِ همان باز می آمد؟[5].









    1. ر. ك:ص 29 (نامه های معاویه به امام در باب خون عثمان).
    2. فتح، آیه 29.
    3. حجرات، آیه 17.
    4. بقره، آیه 264.
    5. شرح نهج البلاغة:184/15، بحار الأنوار:60/33.